سلام: اینایی رو که میگم همش اعتقادات و نظرهای شخصی خودمه.امیدوارم درکم کنید و فکرای دیگه ای نداشته باشید. ازمم اگه بخواهید ازدواج کنم ، هیچ فایده ای نداره چون تصمیمم قطعی و صد درصده.
توی زندگیم از بچه گیم یه عذابهایی کشیدم و یه برنامه هایی از این زن و شوهرها دیدم که الان وقتی بررسی میکنم میبینم ازدواج زندگی دوباره است با بدبختیای که تازه میخواد دوباره سرت بیاد. منم تصمیم گرفتم که زندگی دوباره نداشته باشم ،عوض اش بدبختیاشم نکشم.
میگید چه بدبختیهایی؟ الان میگم.
وقتی بی پول میشی زندگیت بهم میخوره وقتی پول داری مسئولیتت بیشتر میشه. وقتی بی پول باشی ونتونی نیازهای خانوادت رو تامین کنی اونوقته که تنها میشی و آرزوی مرگ میکنی.
این اولین بدبختیه.
اصلی ترین دلیلش اینه که من نمیخوام بچه ای بدنیا بیارم که اگه یه ثانیه ای ازش غافل شدم،رفیق ناباب یا گرگهای زمونه بیانو بچه منو نابودش کنن. نمیگم غافل میشم ولی زمونه اینو بهم میگه.اینو بهم ثابت میکنه که من همیشه بیکار نیستم که مواظب بچه ام باشم و همیشه سرم توی کار خودمه.
من اگه ازدواج میکردم نمیزاشتم این اتفاقات براش بیفته ولی بازم ترس دارم .
وقتی میبینم عزیزترین داداشم هانی که همش راستشو به عموش میگه و عموش بجای قبول کردن واقعیت همش اونو با کمربند کتک میزنه و هیچ ارزشی برای حرفای صادقانش قائل نیس.پس ازدواج یه کار اشتباهیه.
کلا خلاصه حرف دلام: من نمیخوام بعد از مرگم کسی بحال من غصه بخوره یا بچه ام بی سرپرست بمونه.نمیخوام بچه ام بیفته دست این گرگای زمونه ما که هزار رحمت به گرگ.
نمیخوام بچه ام بزرگ نشده بیاد و منو نفرین کنه. نمیخوام بهم بگه که اگه عرضه نداشتی سالم بزرگم کنی بیخود کردی منو بدنیا آوردی.

نظرات شما عزیزان:
زهرا 
ساعت9:43---11 شهريور 1395
دلیلتون غیر منطقیه
شما مسلمون که هستین حالا شیعه بودن به کنار
با این حرف وجود خدا رو بردین زیر سوال.gif)
بعدا در این مورد براتون می نویسم الان چون گفتم وبتونو خوندم گفتم نظر بزارم تو پستا بعدا مفصل در مورد این موضوع یه نظر مینویسم پاسخ یوسف:سلام مرسی از نظر خوبت... منم با حرف شما موافقم ولی منم دلایل بیخود خودم رو دارم و هیچ اشتیاقی به ازدواج ندارم... دلم نمیخاد زندگی دوباره آغاز کنم...چونکه دیگه خسته ام از زندگی و خسته ام که زود زود سن ام رفت بالا...مرسی زهرا جان...حتما بعدا مفصل در این مورد برام نظر بنویس... خیلی دلم میخاد نظرات تورو هم در این باره بخونم...مرسی مرسی زهرا خانوم مهربون
فاطمه دلگشا 
ساعت19:06---10 آبان 1394
حرفاتون عجیب غریبن بنظرم دلایل اصلا قشنگی نیستن منم چنین تصمیمی دارم ولی چون نمیتونم کسیو دوست داشته باشم و بنظرم زندگی دومم باید با علاقه شروع بشه و محبت پاسخ: سلام پرنسس .. تو مثل من نباشیا..حتما ازدواج کن ..بالاخره من یک پسرم و میتونم تنها باشم ولی برای یه دختر خیلی سخته که تنها باشه..در هر صورت هر چقدر زود ازدواج کنی خیلی زود از تنهایی در میایی بیرون..
راسی من واقعا از زندگی سیر شدم و هیچوقت ازدواج نمیکنم ..میدونم کار اشتباهی میکنم ولی تصمیمم رو گرفتم..بازم مرسی که اومدی مطلبم رو خوندی
هانی 
ساعت1:45---3 مرداد 1394
بانظراتت موافقم ولی خوب بازم آدم دوس داره بچه داشته باشه..من یه جورایی پدیا رو بزرگش کردم میدونم تا حدودی بچه داشتن یعنی چی...بااینکه دخترعمومه ولی احساس میکنم باباشم ..الان هرمشکلی داشته باشه هر کاری داشته باشه به زنعموجان نمیگه میاد به من میگه....خلاصه بچه کوچولوها تهه تهه تهه خوبین
هانی 
ساعت22:23---26 تير 1394
البته اینایی که میگی همش درسته..ولی..خود بچه هم شرطه..مطمئنم بچه ای که تو پدرش باشی بصورت اورجینال خوب و پاک و مهربون از اب درمیاد ...مثل باباش..خودش میتونه راه درست رو از غلط تشخیص بده...همه که مثل من نیستن...من رو مثال نزن من یه مورد جداگانه هستم برای خودم....فک کنم تاحالا دیگه متوجه شده باشی.....خیلی آقایی یوسف جان... پاسخ:تو و داداشم محمد باقر پاک پاک هستین.
این از پاکی شماست که من نمیتونم فراموشتان کنم.
|